فاصله یا تو...!
چه فرقی میکند؟
هر دو مرا یاد 1چیز میاندازند...
تنهایی!
مدت هاست نه به امدن کسی دلخوشم
نه از رفتن کسی دلگیر
بی کسی هم عالمی دارد
در میان دستهایت عشق پیدا میشود
زیر باران نگاهت نسترن وا میشود
با عبور واژه ها مهربانی های قلبت خوب معنا میشود
این منم پنهانترین افسانه ی شب های تو
آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم
زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت...
عشق یعنی :
وقتی میخوای برسونیش بزنی رادیو پیام
ببینی کدوم مسیر پر ترافیک تره.....
پر میشوم از بهانه های خواستنت
پرمیشوم از طنین خوش صدای نفسهایت
و زمزمه های در گوشیت!
از من پرسید:منو بیشتر دوست داری یا زندگیتو؟
گفتم زندگیمو
قهر کرد و رفت...
ولی هیچ وقت نفهمید همه زندگیم بود!
گاهی تو....
گاهی یا تو...
گاهی هم غم تو...
آخر تو کار مرا تمام می کند...
چه می شد
زمین
گرد نبود
تا
من
یه گوشه
به انتظار
تو بشینم
بیا قرار بگذاریم که
هیچ وقت باهم قراری نداشته باشیم!
بگذار همیشه اتفاق بیافتد!
این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم!
منتظر یک اتفاق که تو را به من برساند.