گفتمش آغاز درد عشق چیست؟
گفت آغازش سراسر بندگیست
گفتمش پایان آن را بگو؟
گفت پایانش همه شرمندگیست
گفتمش درمان دردم را بگو؟
گفت درمانی ندارد,بی وفاست
گفتمش یک اندکی تسکین آن؟
گفت تسکین همه سوز و فناست...
نه عاشق بوده اند
نه عاشق می شوند
فقط شلوغش می کنند
گنجشک هایی که یک عمر
از این شاخه به آن شاخه پریدن،
عادتشان است...!
زیر بارون با یاد تو میروم
به دنبال جای پای تو میروم
تو را می ستایم من شبانه
برای لحظه های شادمانه
برای با تو بودن صادقانه
میایم به پیشت عاشقانه
نیم کت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون،
زیر سقف بی شلخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست،
مثل من شکسته از نامه های پاره پارست
گریه کن
اما به چشمانت اجازه نده
واسه هر چیزی بیشتر از یک بار اشک بریزی
عادتش می شود.
دلم میخواهد
به تو فکر نکنم
اما
امکان ندارد
دلم را بردی
کجا؟
نمیدانم
شاید پیش خودت
همراه دلت
حالا
تنهای تنهاییم
نه تو را دارم
نه دلم را
بهم می گفت با دنیا عوضم نمیکنه!
راست میگفت!با یکی دیگه عوضم کرد!
لقمه بزرگ تر ازدهانت بودم
برای همین بود که مرا خرد میکردی
تا اندازه شوم
نامت را...
خاطراتت را..
دوستت دارم هایت را...
ولمس بودنت را...
همه همه را،به دست سرد باد سپردم!
یادم تو را فراموش...
گل اگر چشم خودش باز کند خواهد مرد \ ماه در اوج غرورش به زمین خواهد خورد
چون به زیبایی تو حسرت،عالم خوردند \ برق چشمان تو روح از تنشان خواهد برد